یکى از معلمان کشتى شاگردى با استعداد داشت و به او سیصد و شصت و پنج فن از فنون کُشتى‌گیری را یاد داد. هنگامى که استاد پیر شد، شاگرد گفت: شهرت استادم بى‌جاست و من به راحتی می‌توانم او را شکست دهم.
این سخن به گوش پادشاه رسید و دستور داد این دو پهلوان کشتى بگیرند.
استاد پیر به کمک فن سیصد و شصت و ششم بر شاگرد نیرومند خود پیروز شد و در پاسخ به گله او که چرا تمام فنون را به وى نیاموخته است، گفت: آنقدر نادان نبودم که به یاد روزهاى پیرى خود نباشم.
شاه از عاقبت‌اندیشى استاد پیر خوشش آمد و به او لباس ارزشمند بخشید.
نتیجه اخلاقى که شاعر از این حکایت مى‌گیرد این است که هیچ‌کس نباید آخرین شگرد را به شاگردانش بیاموزد.


آموزش ربان انگلیسی

مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین مطالب این وبلاگ

محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

backlinkcart temperature transmiter accessories دفترچه یادداشت تیداپارس تولیدکننده ماشین های گلخانه، کشاورزی و صنعتی برگهایی از تاریخ Jim Los equipos láser de España a Arabia |برای پس از مرگم..